دل نوشــ ــتــ ــ ـه هــ ــآی پــــسرکــــــ تنهـــــــآ
مــ ــن پــ ــســ ــرم

❤ پست ثابت ❤

تعداد صفحات وبلاگ: 2 (برای رفتن به سایر صفحات، از قسمت پایین وبلاگ اقدام کنید...)

مــ ــن پــ ــســ ــرم؛


  اگـر "چـشـمآنـم" بـه خـود گـریـه نـدیـده، هـمـچـو ابـر دل بـاریـدن       نـدارد
  اگـر "قـلـبـم" از سـنـگـ اسـت، حـال گـزافـه گـویـی نـدارد
  اگـر "دسـتـانـم" لـمـسـت نـکـرده، بـوی هـوس نـدارد
  امـا وقـتـش کـه شـد از من "خـون و عشق مـیـبـارد"
  تـو بـخـواه، مـن هـمـیـن "چـشـمآن" و "قـلـب" و "دسـتـان" پـر از "غـرور" را فـدایـت مـیـکـنـم...

 

  امیدوارم از متنا و داستانا و شعرایی که می نویسم، خوشتون بیاد...

  سعی میکنم با گذشت زمان، روز به روز نوشته های بهتری تقدیمتون کنم 

  پس ما رو تنها نزارین... خنده

 

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1398 ] [ 12:46 ] [ سعید ] [ بازدید : 521 ] [ نظرات () ]
مجموعه قوانین آزاد راه عشق...

مجموعه قوانین آزاد راه عشق:

با وارد شدن به نیمه ی دوم تابستان و دور شدن کامل نوجوانان و جوانان از فضای مدرسه و دوستان و افزایش حس تنهایی، با افزایش سفر و تردد در جاده های عاشقی مجازی و واقعی همراه هستیم.

پس برخود لازم میدانیم که مجموعه ای از قوانین آن را در اینجا بیان کنیم... 

قانون 1:

دور زدن یکدیگر در آن اکیدا ممنوع می باشد...

قانون 2:

ورود و خروج در آن محدود است و شما حق به بازی گرفتن افراد را ندارید...

قانون 3:

تقاطع هم سطح نداشته و هیچگونه رابطه ی عاشقانه ی هم سطح دیگری از آن نمی گذرد...

قانون 4:

غالبا با پرداخت عوارض همراه است که می تواند مادی و یا معنوی باشد، پس قبل از ورود به این راه ها حتما از داشته هایتان اطمینان حاصل کنید...

قانون 5:

حداقل سرعت در آن باید به قدری باشد که طرف مقابل وجود شما و عشق بینتان را احساس کند و حداکثر سرعت در آن نباید به قدری باشد که هریک از طرفین احساس خطر کنند و یا در معرض آن قرار بگیرند...

قانون 6:

عبور و مرور عابران پیاده که اشخاص سوم در این رابطه عاشقانه محسوب می شوند، اکیدا ممنوع است...

تبصره:

پلیس در برخی از کشورها، حداکثر سرعت مجاز را به صورت آزمایشی افزایش داد که با آسیب به طرفین و عوارضی جبران ناپذیر همراه بود...

پسرک تنها، سفر خوبی را برایتان آرزومند است...

 

موضوعات: متن های... , ,
[ پنج شنبه 22 مرداد 1394 ] [ 11:42 ] [ سعید ] [ بازدید : 477 ] [ نظرات () ]
دردسرهای عظیم 1 ( داستان )

کتونی هاشو پاش کرد و به سرعت به طرف در رفت که یهو با صدای مامان عطیه که سحر رو صدا میزد سرجاش میخکوب شد.

چند وقتی میشد که سحر به علی شک کرده بود و بخاطر همین رابطشون شکر آب شده بود و علی هم که ازین اوضاع خسته شده بود، ازش خواسته بود تا خوب فکراشو بکنه و اگه واقعا اونو دوست داره ساعت 5 پارک لاله باشه تا هم برای اولین بار هم دیگه رو ببینن و هم نشونه ی آشتیشون باشه.

ادامه مطلب

[ سه شنبه 20 مرداد 1394 ] [ 16:4 ] [ سعید ] [ بازدید : 659 ] [ نظرات () ]
عـ ــ ــشــ ــق دومــ ـــ ــ ...

گفتمش آرام جانی؟

گفت نه

گفتمش شیرین زبانی؟

گفت نه

گفتمش نامهربانی؟

گفت نه

میشود یک دم بمانی؟

گفت نه

دیگری از پسی آمد و دل بدو داد در

مات و مبهوت خیالم را در به در

ادامه مطلب

موضوعات: اشعار , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:45 ] [ سعید ] [ بازدید : 364 ] [ نظرات () ]
چشمــانت را ببند...

گفت: چـشمانت را ببند و کلمه ای در جوابم بگو...

عــشــق:

گفتم: فدای تــو

مهربـانی:

گفتم: برای تــو

صداقـت:

گفتم: پیش روی تــو

مـــــــن:

گفتم: فدا و پیش رو و برای او

گفت: یعنی چه؟

گفتم: یعنی میدانم که راهت به کجاست!!!

خیلی وقت است که میدانم و دم نمیزنم...

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:38 ] [ سعید ] [ بازدید : 261 ] [ نظرات () ]
چه میگـــ ــویی دخــ ـتــ ــرک؟؟؟

چه میگـــ ــویی دخــ ـتــ ــرک؟؟؟

اشک میریزی و ناله سرمیدهی که گناهت چیست؟

می دانی گناهت چیست؟

گناهـت آن است که در دل خود دل پَــری و دل از کف این و آن میبری...

آنـگاه که دلت ویرانه به صد دل شد، تکه هایش را در دست میگیری و می گویی

خدایا گناهم چیسـت؟؟؟

گرگ ها در کمین اند، چرا کمکم نمی کنی؟

چشمــانت را بازکن...

گرگ ها درکمین برهنه بره هایند...

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:35 ] [ سعید ] [ بازدید : 269 ] [ نظرات () ]
یــادت می آیــد؟؟؟

یــادت می آیــد؟؟؟

یادت می آید که دستانت را گرفتمو صورتم را نزدیک آوردم، نزدیک و نزدیک تر

امـــآ

این بار لب هایم بر گونه هایت ننشست

بلکه حرفی را زمزمه کرد:

دیگر خسته شده ام

فـــراموشم کن...

بانوی من، هرکجا که هستی، پشیمانم، برگرد...

لبانم از آن روز محکوم به تنهایی اند

برگــــرد...

 

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:34 ] [ سعید ] [ بازدید : 292 ] [ نظرات () ]
هـــ ــرزگــ ــی...

مردمان شهر می گویند: تو هرزه ای...

اما غصه نخور عزیزکم!!!

عشق هرزگی نمی شناسد

ازین پس با هم دنیایمان را می سازیم

تو ملکه ی عشق می شوی و من غلام ناز و ادایت...

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:31 ] [ سعید ] [ بازدید : 244 ] [ نظرات () ]
بوی آدمیــت...

شب هم شکوه ام را به خدا کرد تا که خدا گفت

با خود چه میکنی بنده ی من؟؟؟

گفتم: خدایـــا! چه دنیاییست؟

چگونه آنرا تحمل میکنی؟؟؟

این همه آدم، یک نفر بوی آدمیت نمی دهد...

همه رهایم کردند...

خدا گفت: تو خود آدم بودی؟؟؟

گفتم، آ. آ. آ. آری

از اول تا به آخر

گفت: نبودی...

اگر بودی دلبر یک روزه را معشوق خانه ی قلبت نمیکردی!!!

راست میگوید خدایم...

نیامده جانم را فدایت کردم...

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:26 ] [ سعید ] [ بازدید : 207 ] [ نظرات () ]
آغــ ـــوش...

گفت: چرا دیگر در آغوشم نمیگیری؟

گفتم: حرف های مردم عذابم می دهد...

گفت: خیال است، عذاب منم، مردم بهانه اند

گفتم: خیانت که باشد، عذاب هم میشوی...

موضوعات: متن های... , ,
[ دو شنبه 19 مرداد 1394 ] [ 17:21 ] [ سعید ] [ بازدید : 216 ] [ نظرات () ]
LastPosts
قـــلآده.... (1394/05/19 )
آخرین کلام (1394/05/19 )
Pages